نرجس سعادت

باران همیشه می بارد، اما مردم ستاره را بیشتر دوستدارند. نامردیست آن همه اشک را به یک چشمک فروختن...

نرجس سعادت

باران همیشه می بارد، اما مردم ستاره را بیشتر دوستدارند. نامردیست آن همه اشک را به یک چشمک فروختن...

روزام مثل شب تاره

من منتظرت شدم ولی در نزدی / بر زخم دلم گل معطر نزدی
گفتی که اگر شود می آیم اما / مرد این دل و آخرش به او سر نزدی

آرزوهایی لا به لای این همه اتفاق گم شده است.

یک عمر را  لا به لای خطوط دوگانه زندگی گذرانده ام

و در برابر آدمهایی که نمی شناختم شان نوشته شده بود

برایم یک سرزمین کشف نشده بود

که می توانستم به عنوان جایزه دریافتش کنم ،

در فرجامی از همین آدمها ،

حالا مدتهاست خودم را به فراموشی سپرده ام ،

نمیخواهم هیچ خبری از خودم داشته باشم.

مدتهاست اشک هایم بوی غم نمی دهد و با حسرت روی گونه های سردم فرو نمی ریزد.

مدتهاست آرزوهایم را کنج قلبم مدفون کردم ام نمی دانم چه بنویسم . بگذار از همان شادی های کمرنگ برایت بگویم . همان شادی هایی که زمانی نجوای شبانه ام در لحظه دلتنگی بود .

بگذار برایت از بارش چشمان منتظرم بگویم و از حسادتهای کودکانه ام سر مشق بگیرم تا شبها یادت باشد بهار روی به روی توست .

مرا ببخش اگر تو را رنجاندم .

همه را به پای کودکی ام بگذار و با قهر مجازاتم نکن."نرگس برگرد"